فرهنگى که امروز بر جهان حاکم است و مورد ستایش تمام جهانیان است، با این همه غرور و تکبر و با این همه ادعاهاى عجیب و غریب، حتى قدرتى به اندازه یک فرد دلسوز به حال جامعه را ندارد.
شما مىتوانید در اوضاع روحى و عاطفى سران ملتها و پایهگذاران دولتها، در قرون اخیر به ویژه پس از جنگ جهانى اول و آنچه از آنان به عنوان راه کارهاى علاج مشکلات و معضلات بشرى صادر شده و مىشود، مطالعه دقیق کنید تا به بىپایه بودن فرهنگ حاکم بر جهان، اقرار و تصدیق نمایید «1».
بدون تردید باید اقرار کرد که دنیا با همه پیشرفتهایى که در امور مادى نصیبش شده است، حقیقت تعلیم و تربیت واقعى را درک نکرده و توجهى به اصول معنوى و روحى ندارد.
آنچه مایه تأسف است این است که بشریت با این همه به اصطلاح پیشرفت و ترقى در امور صنعتى و علمى، پس از این همه شکست و اشتباه، به معنویت نگراییده است.
بنیانگذاران مکاتب گوناگون حاکم بر دنیا، خود مىدانند آن اصولى را که فرهنگ امروز عالم، در تربیت و تعلیم پیش گرفته، فقط با همان ترقیات مادى سازش دارد، و آن اصول هم بدون شک در پیشبرد هدفهاى عالى انسانى هیچ گونه تأثیرى ندارد؛ امّا اینان هرگز به مبانى اسلامى برگشت نمىکنند و به منطق دین رجوع نمىنمایند.
امروز قسمت بزرگى از تربیت شدگان فرهنگ جدید در غرب و شرق، چنان به خود گرفتارند و به خورد و خوراک و خواب و شهوت مشغول، که وقتى براى فکر کردن در مسائل عالى انسانى را براى خود باقى نگذاشتهاند، و اگر کسى از حظوظ و فواید روحى صبحت کند، و یا از فیض روحانىِ تفکر در مناظر طبیعت در تنهایى دم بزند، او را گرفتار دام خیال، و گم گشته راه خرافات و اوهام مىشمارند و به حال او دلسوزى مىکنند!!
این همه فریاد و غوغاى زندگى؛ یعنى خورد، خواب، شهوت، به گونهاى مردم عالم بویژه غربىها و غربزدهگان را اسیر چنگال خود ساخته، که شب و روز مانند مورچهها قرار و آرام ندارند و تنها مىکوشند تا شکم خود را پر سازند و غریزه جنسى خود را از هر راهى که ممکن است ارضا نمایند؛ تو گویى مانند حیوانات غیر از این رفتار وظیفه و تکلیفى نداشته و ندارند.
نه وقت آن را دارند که نگاهى به سوى آسمان کبود و چرخ نیلگون انداخته و دقیقهاى روح خود را با تماشاى این عوالم بىکران درخشان، که در فضاى پهناور مکان در جولانند صفا دهند، و از زنجیر حسها و هوسهاى جسمى آزاد سازند، و نه حال و ذوقى دارند که ساعتى چند، خود را در آغوش مادر طبیعت انداخته، نقش زندگى بخش او را در درون دل و جان خود نقاشى کنند و شیر حیرت و استغراق و اشتیاق از پستان فیض ریزان این مادر مهربان را با لبهاى تشنه روح خود بمکند و خود را حیات تازهاى بخشیده و زنده دل و توانا سازند.
آرى! افراط و تفریط، یگانه سبب خرابى و فساد تمدن شرق و غرب و مایه بدبختى، بیچارگى، اسیرى و بندگى پیروان این دو تمدن گردیده است .
نتیجه این همه پیشرفت در سایه فرهنگ نوین در جهان، جز ایجاد فساد و بدبختى، بروز جنگهاى خانمان سوز و پایمال کردن حقوق ناتوانان، چیز دیگرى نیست.
هر روز مىبینیم و مىشنویم و مىخوانیم که هرج و مرج روحى و اخلاقى، در سراسر گیتى شیوع پیدا کرده و بشر به تجاوز خود، در همه زمینهها افزوده است.